مهاجرت آریاییها ب...
همه چیز از مهاجرت آریاییها شروع شد. آریاییها یا...
همه چیز از مهاجرت آریاییها شروع شد. آریاییها یا...
داستان تازه را شنیدهای؟ ـ سرگذشت برگها ـ داستان...
همه جا ساکت و آرام بود. همه خواب خواب بودند؛ فقط جغد...
میخواهم از پیلهی خودم دربیایم. این خود، سالیان...
داستان تازه را شنیدهای؟ ـ سرگذشت برگها ـ داستان پرمُخاطبی که مهرماه با خطوط زرد رنگ روی شاخهی درختهای کوچهمان نوشته است بادها مدام از میان شاخهها عبور می کنند داستان زرد را مرور میکنند مهدی مرادی
بهار از همان لحظه آغاز شد
که در باغچه غنچهای باز شد
الاکلنگ و تاب و سرسره را تو میروی و یادت میرود اما زمینِ بازی میداند کی رفتی و کی دیگر برنگشتی. ما از زمین بازی بیرون آمدیم. ظهرِتنبل پاییزی نشسته بود بر لبهی صندلیهای خالی پارک. ما ظهر پارک را تنها گذاشتیم برای رسیدن به میزِ ـ شاید ـ چهارنفرهی آشپزخانه و خوردن ناهاری گرم با منظرهای از زمین بازی.[ادامه مطلب…]