maho_0014-20

مصاحبه با مهری ماهوتی
مهری ماهوتی در یک روز بهاری سال ۱۳۴۰ متولد شد . اما خودش فکر می کند برخلاف آنچه شناسنامه می گوید , کودکی است که اصلا دلش نمی خواهد بزرگ شود . او لین کتاب ماهوتی , به سوی خورشید در حوزه ی هنری چاپ شد و تا کنون ۲۰۰ عنوان کتاب چاپ شده یا زیر چاپ دارد .
او تا به حال برای داستان هایش جوایزی هم گرفته که مهم ترین آن ها : کتاب برگزیده کودک از طرف پوپک و سلام بچه ها , برای کتاب مهمان بابا , جایزه ناشران کتاب کودک برای مجموعه کتابهای قایم موشک بازی در سال ۸۵ , و جوایز تقدیری از طرف انتشارات مدرسه و منادی تربیت است .
گفتگوی هدهد را با او بخوانید :

*چه چیز باعث شد قلم به دست بگیرید؟

– نوشتن واقعا دست خودم نبود . آنقدر شیرین و خواستنی بود که بی اختیار با یک دنیا شوق و شور به طرف آن می رفتم و می روم. حس خوبیست . زمان و مکان نمی شناسد . همیشه حضور خودش را ترجیح می دهد و اگر نتواند خلق شود لج شما را در می آورد.
* فکر می کنید پشتکار مورچه بیشتر است یا پشتکار شما ؟
– البته مورچه ها . آنها وقتی زمین میخورند گریه نمی کنند . حتا به زمین فکر هم نمی کنند . سریع بلند می شوند و دوباره ادامه می دهند . ولی من … اگرچه درجا نمی زنم ولی غصه می خورم و خجالت می کشم . گاهی هم گریه می کنم.
* فرمول اراده ۹ بار زمین خوردن و ۱۰ بار برخاستن است . چند بار بعد از زمین خوردن مصمم ایستاده اید ؟
– معمولا مصمم به ایستادن هستم . اگر موفق نشوم , موضوع را دور می زنم.
 * اولین جایزه ای که گرفتید چه بود ؟
– اولین جایزه رضایتی بود که خودم از خودم داشتم و اینکه احساس می کردم خدا حواسش به من و چیزهایی که می نویسم هست . اما بعد : اولین جشنواره مطبوعات برای قصه های زینب مقام اول را کسب کردم .

* زمانی که قلم به دست می برید , کودک هستید یا کسی که در قالب کودکی فرو رفته ؟
– کودکم . یک کودک با همه خصوصیات کودکانه اش . گاهی بازیگوش و شاد . گاهی غمگین و بی حوصله . گاهی گرسنه و خواب آلود و نق نقو.
 * شازده کوچولو می گوید بچه نسبت به آدم بزرگ ها خیلی گذشت دارند . نظر شما چیست ؟
– حتما همین طور است . شک نکن . آدم بزرگ ها خیلی بی رحمند . دستور می دهند . دعوا می کنند . هرجا کم بیاورند کتک می زنند . کافی است چیزی مطابق میل آنها نباشد , آن وقت همه این اتفاق ها می افتد.
 * در حال حاضر چه طور در زندگی خود آرامش بوجود می آورید؟
– سکوت می کنم . می روم توی پیله ی خودم و صبر می کنم تا همه چیز بگذرد.
 * آخرین باری که با صدای بلند خندیدید را به یاد دارید؟
– بله . هفته ی آخر فروردین در یک جلسه ی قصه از شنیدن قصه ی کوتاهی که مرا حسابی غافلگیر کرده بود نه با صدای بلند ولی از ته دل خندیدم.
 * چند بار از دست خودتان عصبانی شدید ؟
– خیلی زیاد . من زیاد خطا می کنم . هم در مورد خودم و هم درباره دیگران . چون اصولا زود قضاوت می کنم و همه چیز و همه کس را خوب می دانم مگر اینکه خلاف آن ثابت شود .
 * هیچ وقت کار و حرفه ای که دارید شما را با زندگی روزانه و محیط خانه درگیر گرده ؟
– با برنامه ریزی صحیح می شود هر دو را موازی هم پیش برد . چون واقعا صلاح نیست یکی از این دو را به آن یکی ترجیح داد .
 * دوران کودکی تان چه بازی را دوست داشتید ؟
– طناب بازی . مثل یک پروانه شاد و سرحال به هوا می پریدی و پاهایت روی زمین بند نمی شد.
* چه کسانی مشوق شما در نوشتن بودند و چقدر به حرف آنها توجه داشتید؟
– تشویق فقط کلامی نیست . خیلی ها با رفتارشان به من فرصت های مناسب دادند . تا بهتر بنویسم . بخصوص افراد خانواده ام , بچه ها و همسرم . آنها خیلی وقت ها مرا تحمل می کنند . مرا که گاهی در جریان خلق یک اثر , کودکی بدخلق و پریشان می شوم و حساب کار از دستم در می رود . و دوستان قلم به دست با غلط گیری های منصفانه و راهنمایی های به جا کمکم می کنند تا یاد بگیرم . هر چند همیشه گفته ام که من کودکی خنگ و کم استعدادم.
 * آیا نقد پذیر هستید و نقدهایی که روی آثارتان می نویسند می خوانید ؟
– بهترین و خوش جنس ترین سنگ دنیا هم اگر صیقل نخورد همان قطعه سنگ باقی می ماند . نقد , چکش پیکر تراش است و من و تو سنگ . باید روح و فکر و اندیشه مان چکش بخورد و صیقل ببیند تا درست شکل بگیرد .
*چقدر مطالعه می کنید . آیا واقعا کتاب خواندن به اندازه نوشتن مهم است ؟
– همیشه به موازات نوشتن مطالعه می کنم . بخصوص بعضی کارها که احتیاج به تحقیق و جمع آوری اطلاعات دارد . گاهی نوشتن را کاملا کنار می گذارم و فقط مطالعه می کنم . راستش خواندن خیلی اهمیت دارد اما ما به هزار و یک دلیل نوشتن را ترجیح می دهیم .

سمانه امیرخانی

پاسخ بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*