داستان ماه

کی ماه را خورده؟

همه جا ساکت و آرام بود. همه خواب خواب بودند؛ فقط جغد جوان بیدار بود. او مثل همیشه، وقتی خورشید رخت و لباسش را از روی زمین جمع کرد و رفت، از خواب بیدار شد. چشم‌هایش را مالید و خمیازه‌ای کشید. صدای قاروقور شکمش را که شنید فهمید گرسنه است. باید فکری به حال گرسنگی‌اش می‌کرد. بال‌هایش را از هم[ادامه مطلب…]

باد دوچرخه‌سوار

باد دوچرخه‌سوار

بادی بود که دماغش خیلی باد داشت؛ یعنی خودش را بیش تر از خودش قبول داشت.

یلدای سفید

یلدای سفید

دست هایم را زیر چانه گذاشته بودم و به دانه های یاقوتی رنگ انار که در کاسه ی چینی روی میز بود، زل زده بودم.

از فردا…

از فردا…

قوری همان طور که دستش به کمرش بود، صدا زد: «بچه‌ها بیایید، وقت چای شده.»

یک تخم‌مرغ و نیم تخم‌مرغ

یک تخم‌مرغ و نیم تخم‌مرغ

یکی بود، یکی نبود، مردی بود که دو تا بچه داشت، ولی زن نداشت و می‌خواست با زنی عروسی کند که آن زن هم یک بچه داشت.

شاعری که چند بیت شعر گریه کرد

شاعری که چند بیت شعر گریه کرد

هر بچه‌ای موقعی که به دنیا می‌آید، ونگ و ونگ می‌کند؛

عمه فقط یک خانه داشت

عمه فقط یک خانه داشت

مامان خانه نبود. عمه از طبقه ی پایین آمده بود پیش ما تا مراقب ما باشد.

یک سال نوری

یک سال نوری

ماهک دیگر کلافه شده بود. سه بار با صدای بلند گفت: « نه، نه، نه! یک سال نوری، واحد زمان است!

پیامک

پیامک

بابا گفته بود نباید به مادرت جواب بدهی. یا من یا او. سرپرست مشترک یعنی چی؟

گلادیاتور

گلادیاتور

سر ظهر بود. رفته بود از این ماهی های ریز رنگین کمانی بگیرد.