روی تپه ای در یک باغ درخت سیبی بود . درخت سیب خیلی بارور شده بود. درخت سیب خیلی سختی می کشید.چون روز به روز سیــب ها بیش تر می شدند وشــاخه هایش پایین تر مــی آمدند . یــک روز صــاحب آن درخت آمد و همه ی سیب ها را چید و رفت. درخت هم خیلی خوشحال شد وشـاخه هایـش را که خیلی سبک شده بودند به طــرف آسمان برد وخداوند مهربان راشکرکرد.
کوثر یوسفی، ۱۲ ساله
از ساری