نویسنده: محسن هجری
تصویرگر: لیلی درخشانی
کتاب «طلوع آن ستاره» یکی دیگر از کتابهای مجموعهء «نگران پروانهها»ست که دربارهء میلاد حضرت محمد(ص) در قالب داستان نوشتهشدهاست. این داستان گویی گفت و گوی حضرت آمنه(ص) مادر گرامی پیامبر(ص)، با دختری به نام شیما است. شیما، که راوی اصلی داستان هم به شمار میرود دختر دایه پیامبر(ص) یعنی حلیمه است. در این کتاب با وقایع پیش از تولد و پس از میلاد حضرت محمد(ص) و همچنین افرادی که با آن حضرت در ارتباط بودند آشنا میشویم:
… آمنه ادامه داد:«خیلی دلم برای محمد تنگ شده است، کاش این چند ساعت هم به سرعت برق و باد میگذشت. میدانی شیما روزی که محمد عزیزم به دنیا آمد، با یک چشم میخندیدم و با یک چشم دیگر میگریستم. آخر هر مادری که فرزند خود را به دنیا میآورد، بیش از هر کس چشمانتظار همسر خویش است تا از در بیاید و به او شادباش بگوید و به او دلگرمی دهد که در بزرگ کردن فرزندش او را تنها نخواهد گذاشت. آه اگر بدانی عبدالله، چقدر برای آمدن طفل عزیزم روزشماری میکرد. اگر هم به جایی میرفت، به سرعت بازمیگشت تا مبادا در روزهای سخت بارداری تنها باشم. دائم میگفت: آمنه از روزی که باردار شدهای، چهرهات طور دیگری شده؛ آنقدر روشن شدهای که انگار دختر خورشید هستی! و من میخندیدم و میگفتم: مگر نیستم؟
اما روزهای خوش من و عبدالله، به سرعت سپری شد و عبدالله به سفری رفت که دیگر بازگشتی نداشت. با کاروان تجاری قریش به سمت شام رفت و در بازگشت به یثرب سر زد تا بعد از دیدن اقوام مادرش به مکه بازگردد. اما…»
بابک نیک طلب