نویسنده: علی باباخانی
تصویرگر: رضا مکتبی
معجزهء بزرگ پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص)، قرآن مجید است. معجزهای که کلام الهی است و خداوند بارها و بارها از مشرکان خواسته است تا اگر راست میگویند و توان دارند کلامی همچون آن بیاورند. در کنار قرآن پیامبر اکرم(ص) با توجه به جاهلیت مردم روزگار خود در مواردی به خواست و اراده خداوند دست به معجزاتی زدهاند تا حقانیت دین اسلام بر همگان بیشتر آشکار شود. کتاب «ماه دو تکه» از مجموعه کتابهای «نگران پروانهها» به برخی از این معجزههای بزرگ اشاره میکند.
گفتنی است در پایان هر بخش از کتاب نام منبع و مأخذ مورد استفاده نویسنده ذکر شده است. یکی از فصلهای کوتاه کتاب را با هم میخوانیم:
ماه دو تکه
همیشه چهاردهمین شب ماه، شبی زیبا و چشمنواز است. چهاردهمین شب ماه ذیحجه بود که چهارده نفر از مشرکان، کسانی که برای خدا شریک قرار میدادند و یک لحظه دست از آزار پیامبر و دوستدارانش برنمیداشتند، سراغ پیغمبر رفتند.
ـ هر پیامبری برای خودش نشانهای دارد. میخواستیم ببینیم نشانه پیامبری تو در این شب کدام است؟
این را یکی از آن چهار نفر گفت. پیامبر نخواست دست به کاری بزند که بهانهای برای ردش داشته باشند. اختیار را به خود آنها داد:«چه نشانهای میخواهید؟» انگشت یکی از آنها به سوی ماه شب چهارده که در آسمان میدرخشید، نشانه رفت.
«میتوانی دستور بدهی ماه دو نیم شود؟»
پیامبر کمی مکث کرد و به آسمان چشم دوخت. نگاه ماهِ زمین به ماهِ آسمان گره خورد. واقعاً این قوم مردمآزار چه خواستهء عجیبی از پیامبر داشتند. ناگهان بین نگاه پیامبر و ماه، جبرئیل ظاهر شد. فرشتهء آرامش به طرف پیامبر آمد و صدایش در گوش او طنین افکند:«ای محمد، خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید من به همهء موجودات دستور دادهام از تو اطاعت کنند.»
آرامش در وجود پیامبر خانه کرد. دوباره سر به آسمان بلند کرد و به ماه دستور داد دو نیم شود. چهارده جفت چشم حیلهگر و کینهورز به ماه خیره شدند. ناگهان ماه دو تکه شد؛ نصفش این طرف و نصف دیگرش آن طرف…
دهانشان از تعجب باز مانده بود. حیران و سرگردان شده بودند؛ اما در سوی دیگر پیامبر سجدهء شکر بهجا آورد و خدا را سپاس گفت.
یکی از مشرکان نگاه از ماه دو تکه کند و به پیامبر گفت:«خب، حالا دستور بده هر دو تکه ماه به هم وصل شوند.»
دیگر ماه به فرمان پیامبر بود. تا پیامبر لب به سخن گشود، ماه دوتکه به حالت اولش برگشت و شد ماهِ کامل شب چهارده.
میان مشرکان پچپچ در گرفت. دیگر حرفی نمانده بود که بر زبان بیاورند. تنها شرمندگی برایشان مانده بود. یکی از آنها برای فرار از درماندگی رو به پیامبر کرد و گفت:«ما هنوز نمیتوانیم این کارت را قبول کنیم. در شام و یمن مسافرانی داریم که وقتی برگشتند، از آنها میپرسیم در چنین شبی، چه دیدهاند؟ اگر ماه دو تکه را دیده باشند، کار تو معجزه است، وگرنه کارت سحر و جادوست.»
و اینگونه خودشان را از گرفتاری رها کردند، اما چند روز بعد که مسافرانشان از یمن و شام آمدند، همه از اتفاق عجیبی میگفتند که شب چهارده ذیحجه در آسمان افتاده بود، اتفاقی بی تکرار.
مجمعالبیان، ج۹، ص۱۸۶
بابک نیک طلب