عکس: مرجان بابامرندی

تابستان برای من یعنی یک دنیا خاطره ،یعنی پایان امتحان ها ،آمدن فصل گرما،صدای جیرجیرک ها،صدای هندوانه فروش و چرت های دلچسب بعدازظهرها.
تابستان ِبچگی های من همه ی این ها بود به اضافه ی یک جای خیلی خوب و دوست داشتنی :کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان.تابستان هایی که در کانون پرورش فکری می گذشت، کلاس های قصه خوانی،تئاتر،شعر،کاردستی و… همگی فراموش نشدنی اند.
تابستان هایی که به شوق ِآمدن روزهای” زوج” سپری می شد.روزهای”زوج” سهم دخترها بود از کانون پرورش فکری،یادم می آید یکی از همین روزها بود که همراه دوستم سارا رفتیم کانون. آن روز بعد از کلاس قصه خوانی رفتیم سراغ کتاب ها. همیشه عادت داشتیم کتاب های موردعلاقه مان را پشت قفسه کتاب ها قایم کنیم تا دفعه ی بعد آن ها را به امانت بگیریم ،بچه ها کتاب های خوب را زود امانت می گرفتند.
هرکدام دو کتاب انتخاب کردیم و رفتیم کنار میز امانت تا کارت های عضویت مان را بدهیم برای ثبت ِکتاب ها.سارا که کتاب هایش را مهر کرد نوبت من شد. هرچه گشتم خبری از کارت عضویتم نبود.انگار آب شده، رفته بود توی زمین.
خلاصه آن روز من کتابی را امانت نگرفتم و دست خالی آمدم خانه.همه ی خانه را زیر و رو کردم ،اما باز هم خبری از کارت نبود. خیلی ناراحت بودم؛ چون باید دوباره کارت صادر می شد و نمی توانستم توی این مدت به کانون بروم و کتاب امانت بگیرم.
نداشتن کارت همه فکر و خیالم شده بود،شب ها با این خیال که صبح کارتم زیر بالشم است به خواب می رفتم. توی این مدت سارا تنها می رفت کانون.
یک روز عصر رفته بودم خانه ی سارا. کتاب هایش گوشه ی اتاق بود. راستش خیلی زورم آمد. کارت سارا لابه لای کتابهایش بود. یک دفعه فکری به سرم زد، کارت را برداشتم و آن را زیر قالی اتاق قایم کردم، این جوری هر دوتایمان می رفتیم و کارت جدید می گرفتیم. آن شب خیلی پشیمان شدم اما دیگر خیلی دیر شده بود.
صبح روز بعد سارا آمد دنبالم تا با هم به کانون برویم ،کتاب هایش هم دستش بود؛ گفت که کارت او هم گم شده؛ ناراحت بود. با این که از ناراحتی اش ناراحت بودم با خنده جوری که متوجه نشود، گفتم، خب دوتایی می رویم دوتا کارت جدید می گیریم.این طور شد که به کانون رفتیم و دو تا کارت ِنو که اسم هیچ کتابی در آن ها نوشته نشده بود، گرفتیم.
چندماه بعد سارا به من گفت که کارتش را زیر ِقالی اتاق پیدا کرده. از آن روز به بعد گاهی وقت ها سارا با هر دو کارتش کتاب امانت می گرفت و دوتایی می خواندیم .

ندا مرادی

پاسخ بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*