هر بچهای موقعی که به دنیا میآید، ونگ و ونگ میکند؛ اما سعدی یکی از این بچهها نبود. در سال ۶۰۶ هجری قمری وقتی این آقا کوچولو به دنیا آمد، هنوز پستانک اختراع نشده بود. پس تا مادرش به او شیر بدهد، سعدی چند بیتی گریه کرد. البته گریه ی شوق و خوشحالی، چون از به دنیا آمدنش خیلی راضی بود. او قرار بود استاد سخن بشود و هیچکس این را نمیدانست.
البته از همان اول هم اسمش سعدی نبود. نام خانوادگی اش هم سعدی نبود. اسمش ابو محمد مصلحبن عبدالله بود. ابومحمد نه مهد کودک رفت و نه آمادگی و نه دبستان. در قرن هفتم این چیزها کجا بود؟ او به مکتبخانه میرفت و سواد را در آن جا آموخت. از بخت بد، در کودکی پدرش را از دست داد و یتیم شد. فکر میکنم بیش تر آدمهای موفق این طوری بودهاند. البته تعدادی آدم ناموفق هم وجود دارند که در کودکی بیپدر شدهاند، اما به هرحال محمد ما روحیهاش را نباخت و به تحصیل ادامه داد. او به آموختن دین و دانش علاقه ی زیادی داشت؛ پس چمدانش را بست و برای کسب دانش از شیراز راهی بغداد شد. یکی از استادهای او امام محمد غزالی بود که سعدی ارادت زیادی به او داشت. او از محضر استادهای دیگر استفاده میکرد که درست نیست اسم بعضیها را بیاوریم و اسم بعضیها را نه. چون ممکن است بعضیها ناراحت بشوند.
خلاصه این که سعدی بر خلاف مارکوپولو، سفر کردن را دوست داشت. او بعد از تحصیلش سفرهای زیادی کرد و تجربههای زیادی به دست آورد. هرچند در آن زمان هنوز هواپیما اختراع نشده بود و مردم با وسایل نقلیه ی شخصی مانند اسب و شتر و بلانسبت شما الاغ سفر میکردند؛ اما سعدی عاشق دیدن و پرسیدن و مسافرت بود. او به عراق و شام و حجاز رفت. گفتهمیشود این استاد گرامی به هندوستان و فلسطین و ترکستان و آذربایجان و چین و یمن هم سفر کرده است.
از قدیم گفتهاند: هیچ جا مثل خانه ی آدم نمیشود. سعدی هم یکی از همین قدیمیها بود و به این ضربالمثل اعتقاد داشت. برای همین در حدود سال ۶۵۵ به شیراز برگشت تا بخواند و بنویسد. در آن زمان حاکم شیراز ابوبکربن سعدبن زنگی بود. او به دانشمندان و ادیبان اهمیت میداد و از آن ها حمایت مادی و معنوی میکرد. در همان سال سعدی بوستان را تمام کرد و سندش را به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یک سال از تدوین بوستان نگذشته بود که دومین اثرش یعنی گلستان را به نام ولیعهد سعدبن ابوبکربن زنگی نگاشت. درباره ی تاریخ فوت این استاد حرف و حدیث زیاد است و هنوز پژوهشگران به نتیجه ی مشخصی نرسیدهاند.* اما به نظر اینجانب سعدی نمرده است. به قول خودش که میگوید: مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.
فرهاد حسن زاده
——————————————————————
*درباره ی تاریخ تولدش هم قضیه همین طور است و اختلافنظر وجود دارد، ولی ما به سایت ویکی پدیا اقتدا کردیم.