نویسنده: احمد عربلو
تصویرگر: هاله پارسازادگان
قند و نمک نام مجموعهای از قطعات و حکایتهای شیرین و طنزآمیز است که برخی به نثر و بعضی در قالب نظم نوشته شدهاند. نویسنده برای نوشتن این مطالب که زبانی ساده و روان دارند از ترتیب و روال مشخص و معینی پیروی نمیکند. گاهی زبان داستان یا خاطرهگویی و حکایتنویسی را شیوه خود ساخته و گاهی کلام خود را به صورت منظوم و در قالب شعر به رشته تحریر درآورده است.
برای آن که فضای محتوایی آثار، با هم آمیخته نشوند، هر قطعه و حکایتی را به فصلی خاص منتقل کرده و نامهای مختلف و تازهای برای هر بخش گذاشته است:
ـ بخش اول حکایتهای امروزی!
ـ بخش دوم در کوچههای خندهدار تاریخ!
ـ بخش سوم خاطرات
ـ بخش چهارم کشکولک!
ـ بخش پنجم حکایتهای دیروزی
یکی دو نمونهء جالب از قطعههای کتاب قند و نمک را میبینیم:
احسنت
گویند روزی ملکالشعرای بهار در مجلس بود. قرار شد که طبع شعر او امتحان شود. چهار کلمه تعیین کردند تا ملکالشعرا آن را در دو بیت بیاورد.
آن چهار کلمه عبارت بودند از:«چنار، چراغ، تسبیح و نمک.» ملکالشعرا چنین سرود:
با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد تابد انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار!
چهار کلمهء دیگر تعیین کردند که عبارت بودند از:«گل رازقی، لاله، سیگار و کشک!» استاد دوباره سرود که:
ای برده گل رازقی از روی تو رشک
در دیدهء من ز دود سیگار تو اشک!
گفتم که چو لاله داغدار است دلم
گفتی که دهم کام دلت، یعنی کشک!
جوانی که در مجلس حاضر بود، بدون رعایت ادب از جا جست و بنای اعتراض گذاشت که:«شاید استاد قبلاً این اشعار را سروده بودند! اگر ایشان بتوانند مثلاً چهار کلمهء آیینه، ارّه، کفش و غوره را در یک رباعی بیاورند، کسی در استادی ایشان تردید نخواهد کرد.»
استاد دوباره سرود که:
چون آینه، نورخیز گشتی، احسنت!
چون ارّه به خلق تیز گشتی، احسنت!
در کفش ادیبان جهان کردی پای!
غوره نشده مویز گشتی، احسنت!
بابک نیک طلب