«آلیس جین وبستر» در ۲۴ جولای ۱۸۷۶ در فلوریدا به دنیا آمد. او تنها فرزند خانواده بود. «مارک تواین» نویسندهی مشهور داستانهایی چون «تام سایر» و هاکلبریفین، دایی مادرش بود. سرگرمی دوستداشتنی جین، کتاب خواندن بود و نسبت به آنچه که در دور و برش میگذشت، حساسیت زیادی داشت. او نویسندهای پرکار بود و گرچه در آغاز، چندان موفق نبود، ولی به تلاش خود ادامه داد. او نویسندگی را هنری میدانست که توانایی بیدارکردن وجدان خفتهی انسانها را داشت. او چندین مجموعه داستان و نمایشنامه نوشت. داستانهای او سرشار از پرداختن به جزئیات است. جین وبستر، با خلق رمان «بابا لنگدراز» به خواست قلبیاش رسید. او سالها در فکر نوشتن داستان بود که عشق، تلاش، فقر و انساندوستی را در بر گیرد و همهی این ویژگیها را در این رمان گنجاند. «بابا لنگدراز» با استقبال زیادی روبهرو شد. یک سال بعد، رمان «دشمن عزیز» را نوشت. کتابی که در عین استقلال، به شکلی ادامهی بابا لنگدراز است. دشمن عزیز، آخرین اثر وبستر بود. او در سال ۱۹۱۶، پس از به دنیا آوردن دخترش، چشم از جهان فرو بست.
اگرچه جین وبستر سالهای زیادی زندگی نکرد، اما آثاری که از او باقی ماند، او را برای همیشه در قلب خوانندگانش، زنده نگه میدارد.
جین در نوجوانی، زمان زیادی را صرف پژوهش میکرد و هر کتاب ارزشمندی را که به دستش میرسید، به دقت میخواند. او بیشتر از خواندن کتابهایی که نثری ساده و روان داشت و میتوانست به سادگی، با دنیای واقعی او ارتباط برقرار کند، لذت میبرد.
«بابا لنگدراز» یکی از موفقترین و پرفروشترین جین وبستر است. تاکنون مجموعههای نمایشی گوناگونی از روی این رمان ساخته شده است، هم به شکل فیلم سینمایی، هم تئاتر و هم مجموعهی تلویزیونی.
کتابهای جین وبستر:
زمانی که پتی به دانشکده میرفت، پتی و پریسیلا، تنها پتی، شاهدخت ویت، جری جوان، هیاهوی بسیار درباره پیتر، بابا لنگدراز، دشمن عزیز.
قسمتی از کتاب بابا لنگدراز
نوشتهی جین وبستر
ترجمهی مهرداد مهدویان
ناشر: قدیانی
چاپ اول/ زمستان ۷۵
درمانگاه
چهارم آوریل
بابا لنگدراز عزیز!
عصر دیروز، نزدیک غروب، لب پنجره نشسته بودم و باران را نگاه میکردم. از زندگی در یک دانشکدهی بزرگ کاملاً بیزار شده بودم. ناگهان پرستار وارد شد و جعبهی بزرگ و سفیدی را به دستم داد.
جعبه پر از قشنگترین غنچههای گل رُز صورتی بود و قشنگتر از گلها، یادداشت روی آن بود. یادداشت با دستخطی مضحک و کج و سربالا نوشته شده بود (دستخطی که نشانگر یک شخصیت والاست.) هزار بار متشکرم بابا جان، گلهای رز شما اوّلین هدیهی واقعی بود که من در عمرم دریافت کردهام. اگر میخواهید بدانید که چهقدر بچّهام، باید اعتراف کنم که دراز کشیدم و از شادی گریستم.
حالا مطمئنم که شما نامههای من را میخوانید. سعی میکنم آنها را جالبتر بنویسم تا آنقدر ارزش داشته باشند که آنها را در صندوق بگذارید و دورش را با روبان قرمز ببندید. فقط خواهش میکنم آن نامهی وحشتناک را دربیاورید و بسوزانید. از فکر اینکه شما چنان نامهای را خواندهاید، تنم میلرزد.
از اینکه یک دانشجوی سال اوّلی بداخلاق و بدبخت را شاد کردید، متشکرم. شما احتمالاً دوستان و خانوادهای دوستداشتنی دارید و درد تنهایی را نکشیدهاید و نمیدانید تنها بودن یعنی چه، ولی من میدانم.
خداحافظ. قول میدهم که دیگر بد نباشم، چون میدانم که شما واقعاً وجود دارید. همچنین قول میدهم که دیگر شما را با سؤالهایم اذیت نکنم.
شما هنوز از دخترها بیزارید؟
دوستدار همیشگی شما
جودی
مینو کریم زاده