یک روز آقا خرسه، روباه را دید که با مقدار زیادی ماهی که از رودخانه صید کرده بود به طرف او میآمد. با تعجب به روباه گفت: «آفرین! چه قدر ماهی گرفتی! من هم ماهی گیری را خیلی دوست دارم، ولی بلد نیستم مثل تو این همه ماهی بگیرم. از کجا آن ها را گرفتی؟»
روباه جواب داد: «از رودخانه.»
خرس که ماهی خیلی دوست داشت از روباه پرسید: «چه طور توانستی این همه ماهی بگیری؟»
روباه که دل خوشی از خرس نداشت، جواب داد: «خیلی ساده است. باید بروی لب رودخانه و روی آب های یخزده ی آن بپری، سپس یک تکه از یخ را سوراخ کنی و دمت را در آب فرو کنی و تا آن جا که میتوانی در آب نگه داری. اگر سوزشی در دمت احساس کردی، نباید توجه کنی زیرا نشانه ی این است که ماهیها دور دمت جمع شدهاند و آن را گاز میگیرند. گاهی وقت ها هم محکم تر گاز میگیرند. هر چه بیش تر دمت را در آب نگه داری، ماهی بیش تری صید می کنی. وقتی دمت را با یک حرکت خیلی سریع و محکم بیرون بکشی، یک عالمه ماهی که به آن چسبیده اند هم بیرون خواهند افتاد و میتوانی آن ها را بگیری و بخوری.»
آقا خرسه همان کارهایی را که روباه گفته بود مو به مو انجام داد. به رودخانه رفت . روی یخ ها پرید و یک سوراخ درست کرد. همان جا نشست و دمش را برای مدت بسیار طولانی در آب فرو کرد . هر چه بیش تر دمش میسوخت و تیر میکشید، او خوش حال تر میشد و فکر میکرد ماهی زیادتری نصیبش خواهد شد. وقتی که فکر کرد به علت سوزش شدید به اندازه ی کافی ماهی به دمش چسبیده، در واقع زمانی بود که دمش یخ زده بود و به آب های یخزده ی رودخانه چسبیده بود . با یک حرکت تند و با تمام قدرت خواست که دمش را بیرون بکشد، ولی نتوانست و دمش کنده شد و در میان آب های یخ زده باقی ماند. از آن روز به بعد خرس ها دمی کوتاه و بریده شده دارند.
مترجم: فاطمه زمانی