خلاصه داستان: دختر کوچکی به نام لینا با نوشتن انشایی دربارهی لکلکها ابتدا مدرسه و بعد همهی افراد دهکدهی خود را به تلاش برای رسیدن به لکلکها که در آن زمان برای مردم نشانی از خوشبختی بودهاند دعوت میکند. به تدریج همه و حتی کسانی که در دهکده اصلاً از آنها انتظار نمیرفت، برای بازگشت لکلکها تلاش میکنند و سرانجام موفق میشوند که لکلکها را به (شرا) بازگردانند.
اسم داستان و هدف آن: اسم داستان یعنی لکلکها بر بام و همچنین تلاش بچهها برای بازگرداندن لکلکها به شرا، همه و همه این انتظار را برای مخاطب ایجاد میکند که نویسنده در پایان داستان به این تلاشها پاسخ مثبت دهد و لکلکها به شرا بازگردند.
در نگاه اول این خود به نوعی از جذابیت داستان میکاهد، ولی اگر کمی عمیقتر بنگریم افراد دهکده در جستجوی لکلکها و بازگشت آنها به شرا هستند. زیرا لکلک ها را نشانهای از خوشبختی میدانند. در واقع آنها در جستجوی خوشبختی هستند و حالا متوجه میشویم که نام داستان و بازگشت لکلکها موضوع اصلی داستان نیست، بلکه بازگشت خوشبختی به این دهکدهی کوچک نمیشود موضوع و هدف اصلی داستان است.
این موضوع اگرچه در ابتدای داستان به اشاره میشود، ولی تا آخر داستان برملا نمیشود و لو نمیرود. و این خواننده است که به تدریج به این باور میرسد که خوشبختی دارد بازمیگردد. حتی وقتی داستان به پایان میرسد، همهی لکلکها برنگشتهاند. بلکه فقط دو لکلک بازگشته و بر پشتبام مدرسه شرا، رنگ و رویی تازه گرفته است و از همه مهمتر محال و غیرممکن، باور و محقق شده است. چون در طول داستان مردم دهکده آن را باور کردهاند و برای رسیدن به آن کوشیدهاند و داستان نیز با این حرف به پایان میرسد تا حرف اصلی داستان در ذهن خواننده تأثیرگذار باشد.
طرح داستان: چارچوب طرح داستان ساده است. پیچیدگی خاصی ندارد و دارای تعلیق و کشمکش است و رابطه علت و معلول در آن به خوبی برقرار شده است و سؤال بیپاسخی در ذهن مخاطب به وجود نمیآورد.
زاویه دید داستان: داستان از زاویه دید دانای کل بیان شده است و این به داستان خیلی کمک کرده است. به طوری که بیان ماجرا، حوادث، توصیفها و شخصیتپردازی داستان که با توجه به رمان بودن داستان زیاد هم هستند، با زاویه دید دانای کل به آسانی صورت گرفته است.
حادثهپردازی: حوادث کوچک و بزرگ که در طی داستان به وقوع پیوسته، بسیار جذاب و هیجانانگیز است و این نقطه قوت داستان، مدیون ذهن حادثهپرداز نویسنده است که بسیار ماهرانه با حوادثی مثل تغییر در رفتار شخصیتها، حوادث داستان را پرورانده و به آن جذابیت بخشیده است. مثلاً: شخصیتی خشن و درونگرا و گوشهگیر مثل جانوس در جریان بازگشت لکلکها به یک انسان مهربان و اجتماعی تبدیل میشود و او هم مانند دیگران برای برگشتن لکلکها تلاش میکند که این حادثه موضوع اصلی که درباره لکلکها و بازگشت آنها به دهکده شرا است، مهمتر جلوه میدهد.
شخصیتپردازی: شخصیتهای اول داستان مثل لینا خیلی خوب و ماهرانه است و خواننده با آنها همراه میشود، ولی به شخصیتهایی که نقشهای کمرنگتری در طول داستان دارند خیلی خوب پرداخته نشدهاند. نویسنده میتوانست با یک یا دو جمله کلیدی و کوتاه به راحتی شخصیتهای فرعی را ملموستر وصف کند و با این کار خستهکننده شدن داستان راکه در بعضی قسمتها به چشم میخورد از بین ببرد. چون وقتی خواننده با شخصیتها همراه نشود، داستان برایش خستهکنندهتر میشود.
فضاسازی: فضاسازی داستان به طور کلی خوب است، ولی در بعضی از قسمتهای داستان مخاطب با مشکل تداخل فضاها مواجه میشود. با توجه به اینکه این داستان در فضایی خارج از کشور خودمان و با فرهنگی متفاوت روی میدهد و علاوه بر این، داستان کمی قدیمی است، یعنی در گذشته اتفاق میافتد، قرار گرفتن در فضا برای خواننده که گروه سنی (د و ه) هستند کمی سخت میشود. با وجود اینکه نویسنده در بعضی قسمتها بهطور کامل و به اندازه کافی به وصف فضاها میپردازد باز هم داستان در قسمت فضاسازی با ضعف مواجه است. نویسنده میتوانست با استفاده از جملههای کمتر، فضاسازیهای بهتری را برای مخاطب ارائه دهد و داستان خستهکننده نشود.
زهرا مویدی بنان ۱۶ ساله