nemitavan-kalagh-mand
نگاهی به مجموعه شعر نمی‌توان کلاغ ماند
سروده‌ی سیداحمد میرزاده
آیا تا به حال به نیروی جادویی فکرتان توجه کرده‌اید؟ منظورم همان قدرت تخیل و خیال‌پردازی است. تا به حال با فکرتان فارغ از زمان و مکان به اعماق جنگل‌های هند سفر کرده‌اید؟ روی رود سند قایق‌سواری کرده‌اید؟ مردمک چشم‌های خیالتان را برده‌اید زیر دریا تا از شهر رؤیایی زیر دریا عکس بگیرد؟ اصلاً دلتان می‌خواهد به سرزمین‌ها ناشناخته‌ی خیال و واقعیت سفر کنید؟
مجموعه شعر «نمی‌توان کلاغ ماند» شما را سوار قایق خیال می‌کند. طوطی فکر شاعر این کتاب به هر کجا که بخواهید پر می‌کشد و طوطی فکر شما را با خودش می‌برد:
فکر من مانند طوطی می‌پرد هر جا دلش خواست
شاعر این مجموعه از دریچه‌ی تازه‌ای به اطرافش نگاه می‌کند. مثلاً شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید او فصل پاییز را مثل یک کبابی می‌بیند که در آن کباب برگ هم درست می‌کنند:
درباره سرخ کرده/ خزان روی زمین را
دوباره کرده روشن/ اجاقی آتشین را
اجاقش می‌خورد باد/ شبیه یک کبابی
چه بریان و چه قرمز/ شده برگ گلابی
خزان در آتش خون/ گل و گلبرگ دارد
همیشه در دکانش/ کباب برگ دارد
احمد میرزاده در این کتاب شعری گفته است برای «شعر» و شعری گفته است برای «شاعر»!! به نظر او «شعر، مثل یک مهمان/ دوست خداوند است» و شاعر کسی است که: «یک اتفاق دلنشین/ در جان او رخ می‌دهد/ او پرش پروانه را/ با شعر پاسخ می‌دهد.
او در شعرهایش گاهی از یک اتفاق و یک کشف سخن می‌گوید، مثل شعر میوه‌ها:
در بهار امسال/ سبز و کال بودند/ میوه‌های این باغ
کم‌کم آمد از راه/ ماه خوب مرداد/ شد هوا کمی داغ
با شروع گرما/ مژده داد بابا: / میوه‌ها رسیدند
فکر کن به این حرف: / میوه‌ها که بودند! / از کجا رسیدند؟
و گاهی از یک آرزو:
غواص اگر بودم، خودم یک روز
راحت‌تر از یک ماهی بی‌تاب
می‌رفتم از خشکی این ساحل
تا شهر رویایی زیر آب
راستی یک سؤال! شما فکر می‌کنید کلاغ‌ها از کلاغ بودن خودشان بی‌زارند؟ شاید نظر شما با نظر شاعر «نمی‌توان کلاغ ماند» متفاوت باشد. شاید شما کلاغ‌ها را این‌قدر خسته و غصه‌دار نبیند:
کلاغ‌ها چه غصه‌دار/ کلاغ‌ها چه خسته‌اند!
به روی پشت بام‌ها/ چه خشمگین نگشته‌اند…
شاید واقعاً خود کلاغ‌ها هم آن‌قدر که احمد میرزاده گفته است خسته و غمگین نباشند!
فکرهای رنگارنگ شاعر در چهارده شعر این کتاب دور می‌زنند و شما را همراهی می‌کنند. بی‌شک همراه شدن با کسی که «با پروانه‌ها پر می‌زند»، «به غنچه‌ها سر می‌زند»، «از بید احوال گنجشکان را می‌پرسد»، «از کاجی بالا می‌رود تا کلاغی را بیابد» و خلاصه «از هر کجا که رد می‌شود آواز دلش می‌پیچد»، لذت‌بخش است!
پس لذت خواندن شعرهای این کتاب را از دست ندهید؛
شعر می‌رسد از راه/ در زمان دلتنگی
او به دست خود دارد/ یک سبد گل رنگی

اکرم کشایی

پاسخ بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*