پنجشنبه ۵ دی ماه، خبرهای خوبی در مرکز فراگیر شماره ۲۱ کانون پرورش فکری بود.
اعضاء قدیمی کتابخانه، به همراه اعضاء جدید، دوستان نابینا، مربیان سالهای پیش، خلاصه همة کسانی که روزی در مرکز ۲۱ عضو یا مربی بودند، به بهانة بازخوانی آیینهای شب یلدا دور هم جمع شده بودند.
توی گود قصهگویی کتابخانه، همه دور تا دور کنار هم نشستند و به قصهگویی خانم الوندی مربی مرکز ۲۱ گوش دادند.
ابوالفضل عضو نابینای مرکز، اُرگش را آورده بود. و یک شعر زیبا با موسیقی قشنگی که خودش مینواخت، خواند.
نمیدانم سیاوش و فؤاد صفاریان را میشناسید یا نه! دوقلوهای ستارهشناس. دو برادری که در تلویزیون مجری برنامة «آسمان شب» هستند، خلاصه سیاوش صفاریان هم آمده بود. و از آسمان و زمین و خورشید و ماه گفت. یک جورهای قشنگی آسمان و زمین را با ریسمان به هم بافت. علت یک دقیقه بلندتر بودن شب یلدا را گفت، از اعتدال و انقلاب فصلها گفت و به شیرینی به سؤالات بامزة مجری برنامه پاسخ داد.
یکی از جذابترین بخشهای برنامه، قصهگویی سنتی با روش نقالی بود.
محسن میرزاعلی ـ جوانترین نقال ایران ـ همه را بهتزده کرد.
در ابتدای نقالی، از شب یلدا گفت. از نحس بودن این شب نزد ایرانیان باستان، از نگرانی مردم در مورد نبرد شب و روز، و … و وقتی گوشها را حسابی تشنه کرد قصهای از قصههای شاهنامه را نقل کرد.
نَقلی که مثل نُقل شیرین و شنیدنی بود. انگار قصه را میدیدی بی هیچ واسطة نور و رنگ و تصویر و فقط و فقط با هنر و فن بیان محسن میرزاعلی!
پدر محسن میرزاعلی، هم نقال و پردهخوان است. پدر و پسری که شاید تنها بازمانده و میراث فرهنگی نسلهای پیشاند.
جای شما خالی! برای همه نقالی جذاب و دیدنی بود ولی برای دو مهمان خارجی ـ محمود رضایی از هرات افغانستان و قصهگوی تاجیکی ـ شریف اُف ـ این قصه شنیدنیتر و دیدنیتر بود.
از «ترین»های مرکز قدردانی شد و به آنها تندیس دستساز مربیان اهدا گردید.
و پایان برنامه، خوراکیهای خوشمزة شب یلدا و فلسفة آنها بود! به قول سهراب سپهری ما هم «آب بیدانش» ننوشیدیم و هندوانه و لبو و آجیلِ بی فلسفه نخوردیم. جای شما خالی!
محبوبه صولتی