30290
اشعار حافظ از زیباترین غزلیات فارسی است و کمتر کسی را می توان یافت که حافظ را نشناسد و شعر یا شعرهایی را از او حفظ نباشد. حتی بسیاری از بیتهای این شاعر بزرگ، در بین مردم به صورت ضرب المثل درآمده است:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدهء عالم دوام ما
با وجود شهرت والای این شاعر گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ اطلاعات دقیقی در دست نیست برای همین زندگینامه خواجه شیراز را با احتیاط نقل می کنیم:
شمس الدّین محمّد شیرازی، متخلّص به حافظ، در اوایل قرن هشتم ه. ق در شهر شیراز، چشم به جهان هستی گشود. پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است.
شمس الدین از دوران طفولیت به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا… بهره ها گرفت. او هنوز دهه دوم زندگی را نگذرانده بود که یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود، قرآن را نیز کامل از بر داشت و از این روی تخلّص حافظ را برگزید.
دوران جوانی حافظ مصادف بود با پایان سلسله محلی اتابکان فارس و روی کار آمدن خاندان اینجو. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
شاه ابواسحاق اینجو در دوره حکمرانی خود که حدود دوازده سال به طول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت به ویژه شیراز کوشید. حافظ نیز از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود.
در سال ۷۵۴ ه.ق امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر بر امیر اسحاق پیروز شد و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت. اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارزالدین می دانست:

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود

در سال ۷۵۹ ه.ق دو تن از پسران امیر مبارز الدین یعنی شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند ایشان را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.
اواخر زندگی این شاعر صاحب نام با حمله امیر تیمور به ایران همزمان بود.
مرگ حافظ احتمالاً در سال ۹۷۱ ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.
نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر کفر وی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند. در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت
حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.
وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت. نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد خبر تغییر آن پادشاه رسید و هم زمان طوفانی در گرفت از این رو از مسافرت منصرف شد.
انس حافظ با قرآن باعث شده است که مردم شعر دوست ایران، دیوان حافظ را به دیده احترام بنگرند و از این رو از دیرباز، در این آب و خاک، فال گرفتن از دیوان این شاعر، رواج داشته است. حافظ غزلسرایی را به اوج زیبایی و شیوایی رساند و پس از او دیگر، هیچ شاعری نتوانست در غزل به مرتبه و مقام او برسد. غزلهای این شاعر بزرگ، از نظر زیبایی کلام و عمق مضامین عرفانی، در مرتبه ای والا قرار دارد.حافظ علاوه بر غزلیاتش، دو مثنوی به نامهای «آهوی وحشی» و «ساقی نامه» دارد که این دو مثنوی نیز در اوج زیبایی اندو نشان دهنده قدرت او در سرودن شعر در این قالب است. حافظ نه تنها یکی از ستارگان درخشان شعر فارسی است، بلکه یکی از شاعران بزرگ و مشهور جهان است و اشعار او به اکثر زبانهای زنده جهان ترجمه شده است.

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را ؟

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل!
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را ؟

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

نسترن خالقی

پاسخ بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*