siahdel
تا به حال دوست داشته‌اید به فضای یکی از داستان‌هایی که می‌خوانید سفر کنید و برای همیشه آنجا زندگی کنید؟ یا شخصیتی بوده که دوست داشته باشید به دنیای شما بیاید و از نزدیک او را ببینید؟ که ببینید چقدر به آنچه که در تصور شما بوده نزدیک است؟ فکر می‌کنید اگر مرز زندگی شما و داستانی که می‌خوانید از بین برود و شخصیت‌ها بتوانند به راحتی بین این دو دنیا رفت و آمد داشته باشند چه می‌شود؟
ایده‌‌ای اصلی داستان «سیاه‌دل» اثر کورنلیا فونکه همین است. در این کتاب دختری هست که می‌تواند با بلندخواندن داستان‌ها، شخصیت‌های آن‌ها را زنده کند. او این استعداد را از پدرش به ارث برده است.
مگی، دختر ۱۲ ساله‌ای است که با پدرش مورتیمر در خانه‌ای بزرگ و پر از کتاب، زندگی می‌کند. مورتیمر که مگی او را «مو» صدا می‌کند، صحاف کتاب است. به همین دلیل آنها گاهی از جایی به جای دیگر سفر می‌کنند. او در سفرها، همیشه چند تا از کتابهایی که دوست دارد با خودش به همراه می‌برد. هیچ‌کس حرفی از مادر مگی که می‌گویند سالها قبل از آنجا رفته نمی‌زند. داستان از زمانی که مردی به نام «انگشت‌خاکی» به خانه‌ی آنها می‌آید وارد فضای ترس و دلهره می‌شود. بهتر است باقی داستان را با قلم کورنلیا فونکه بخوانید که به زیبایی آن را روایت کرده است.
سیاه‌دل فضایی سراسر دلهره و هیجان دارد و می‌تواند در چند نشست، خواننده را تا ششصد صفحه به دنبال خود بکشاند. ضمن اینکه ایده‌ی اصلی کتاب، حضور شخصیت‌های داستانی در فضای واقعی، ایده‌‌ی جذابی است. مگی، شخصیت اصلی داستان نوجوان تنهایی است و زندگی آرامی دارد. او دوستان زیادی ندارد و بیشتر وقتش را با کتاب‌ها و پدرش می‌گذراند. اتفاق‌هایی که در کتاب برای او می‌افتد او را با روی دیگر زندگی که از وحشت و ظلم و مرگ حکایت دارد، آشنا می‌کند. وابستگی و محبت مگی به پدرش و رابطه‌ی آن دو نیز از چشم کورنلیا فونکه دور نمانده و کتاب را خواندنی‌تر کرده است. بعد از این اتفاقات باید به مگی حق داد که فقط داستان‌هایی با پایان خوش را دوست داشته باشد و از شخصیت‌های خشن و ترسناک داستان‌ها متنفر شود. حتی نویسنده‌ای که مگی و پدرش را در داستان همراهی می‌کند هم، بعد از اینکه شخصیت‌های منفی داستانی که نوشته را از نزدیک می‌بیند، از کرده‌‌ی خود پشیمان می‌شود. و تصمیم می‌گیرد شخصیت‌های سنگدل و خشن داستان را به سزای عملشان برساند. او با تغییردادن پایان داستان می‌خواهد همه چیز را به خیر و خوشی تمام کند. شما فکر می‌کنید او موفق می‌شود داستانی را که خودش نوشته تغییر دهد؟
در قسمت‌هایی از کتاب فضایی ناامیدکننده به وجود می‌آید اما وجود شخصیت‌هایی چون «الینور»، خاله‌ی مادر مگی و «فرید» پسرکی که از داستان هزار و یک شب بیرون آمده‌ است گره‌های کوچکی از داستان را باز می‌کنند که رفته رفته «امید» را به داستان تزریق می‌کنند. طنز کم‌رنگ شخصیت الینور نیز بی‌تأثیر نیست.
نویسنده دوست داشته همه چیز را برای خواننده باورپذیر کند. او در داستانی که تعدادی شخصیت‌های افسانه‌ای و پری و کوتوله دارد. پلیس و اتومبیل را هم وارد می‌کند و از امتحانات آخر سال مدرسه‌ی مگی حرف می‌زند. فضای داستان بین واقع‌گرایی و فانتزی در نوسان است.
داستان به صورت سوم شخص روایت می‌شود. این اتفاق به خواننده این امکان را می‌دهد که از درونیات تمام شخصیت‌ها باخبر شود و به نویسنده اجازه می‌دهد که با به تصویر کشیدن داستان از دید شخصیت‌های متفاوت، فضایی متنوع در داستان خلق کند.
اما همه‌ی این نکات مثبت در این کتاب، به اضافه‌ی ترجمه‌ی روان شقایق قندهاری و زبان ساده و نوجوانانه‌اش باعث نمی‌شود که به مشکلات ویراستاری آن اشاره نکنم. اگرچه اشتباهات تایپی یا نگارشی به انگشتان دو دست نمی‌رسند و در یک کتاب ششصد صفحه‌ای چندان به چشم نمی‌آید اما جا داشت که به این نکته نیز توجه کافی انجام گیرد تا کتاب بی عیب و نقصی ارائه شود.
در انتهای کتاب، سرنوشت دو شخصیت منفی مشخص نمی‌شود و نویسنده پایان بازی را برای آن انتخاب کرده است. همین موضوع خواننده را ترغیب می‌کند که به سراغ جلدهای بعدی کتاب سیاه‌دل برود که متأسفانه ترجمه نشده‌اند. به هر حال، باید دید مگی که در پایان جلد اول تصمیم می‌گیرد نویسنده شود، چه‌طور داستانی خواهد نوشت؟
سیاه‌دل، نوشته‌ی کورنلیا فونکه و با ترجمه‌ی شقایق قندهاری، با قیمت ۶۰۰۰ تومان در ۵۸۷ صفحه در انتشارات کانون پرورش فکری چاپ شده است.

شادی خوشکار

پاسخ بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*