شعر مخاطب

قابلمه

قابلمه

چه تراژدی بزرگی !
دیروز در حسرت یک آش رشته و
امروز …

نارنج پارساله!

نارنج پارساله!

دیدم به روی شاخه،نارنج بینوا را
از سال قبل مانده،روی درخت،تنها

تقدیم به حضرت مهدی(عج)

تقدیم به حضرت مهدی(عج)

روزی که او بیاید
آغاز بهار ایمان است

نقاشی

نقاشی

پدرم برایم مداد رنگی خرید
«هر وقت دلت تنگ شد، مرا نقاشی کن.»

پل

پل

راه عبوری است این پل
هم چون جاده
می گذرد هر لحظه
یک مرد از آن

زمین، ماه، ماهی

زمین، ماه، ماهی

ماه آخرش رفت
به خواستگاری
از چشم خورشید
چشمش فراری

دیگر تمام شد

دیگر تمام شد

بازی کردنم
با رگ های سبز دستانت
دیگر تمام شد
بازی سبز زندگی
در رگ هایت.

قرآن

قرآن

پیش چشمان من
قرآن باز شد

حرف های خدا
باز آغاز شد

سهم من

سهم من

سهم من از تو
این کلیدی ست که در کافه جا مانده است

پرواز

پرواز

من شبنم نگاهم را
آغاز کردم از صدای تانک های بی هدف