شعر ماه

در سایه صنوبر

سبز در سبز، هر کجا سرسبز
آسمان و زمین سراسر سبز

جنگل و کشتزار و کوهستان
خرّم و پرطراوت و سرسبز

وطن

جنگلت مخمل سبز
آسمانت آبی
مثل یک خورشیدی
همه جا می‌تابی

بابابزرگ کوچه‌ی ما

او پیرمرد مهربانی‌ست
بابابزرگ کوچه‌ی ماست
بابابزرگی که همیشه
روی لبش لبخند پیداست…

ترانه‌ی ابرها

دلم گرفته از بس
هوای شهر دودی است
ببین پرنده‌ای هم
میان آسمان نیست

عطر حج

خانه را با مادر
آب و جارو کردیم
بعد گلدان‌ها را
به حیاط آوردیم

شب دوشنبه

شب دوشنبه باز پیچید
در آسمان صدای پایم
شدم ستاره‌ای و رفتم
به دیدن ستاره‌هایم

قنوت و باران

لحظه‌ها، لحظه‌های پر تب و تاب
انتظار، انتظار بی‌پایان
کی می‌آید سوار جاده نور؟
ای خدا ای خدای خسته‌دلان!

آدم برفی

برف دیشب یکریز
تا سحر باریده
بر سر هر کوچه
هر گذر باریده

صدای خاطرات

تکه‌ی زغال گفت: قارقار ـ از میان آتش اجاق ـ پرتقال گفت: جیک جیک ـ از میان ظرف میوه داخل اتاق ـ خانه از صدای خاطرات دانه و درخت گرم شد، بهار شد صندلی شکوفه داد دختری که روی آن نشسته بود خنده کرد و سار شد مریم اسلامی

سبد سبد ستاره

  از آسمان رسیده نسیم، دختر باد خدا چه هدیه‌هایی برای ما فرستاد     هزار دانه یاقوت هزار غنچه ناز هزار باغ خورشید هزار چشمه آواز     فرشته ها می‌آیند به سوی ما دوباره به روی بالهایشان سبد سبد ستاره     دوباره ماه و خورشید کنار هم نشستند به حضرت محمد(ص) درود می‌فرستند افشین علاء