در سایه صنوبر
سبز در سبز، هر کجا سرسبز
آسمان و زمین سراسر سبز
جنگل و کشتزار و کوهستان
خرّم و پرطراوت و سرسبز
سبز در سبز، هر کجا سرسبز
آسمان و زمین سراسر سبز
جنگل و کشتزار و کوهستان
خرّم و پرطراوت و سرسبز
جنگلت مخمل سبز
آسمانت آبی
مثل یک خورشیدی
همه جا میتابی
او پیرمرد مهربانیست
بابابزرگ کوچهی ماست
بابابزرگی که همیشه
روی لبش لبخند پیداست…
دلم گرفته از بس
هوای شهر دودی است
ببین پرندهای هم
میان آسمان نیست
خانه را با مادر
آب و جارو کردیم
بعد گلدانها را
به حیاط آوردیم
شب دوشنبه باز پیچید
در آسمان صدای پایم
شدم ستارهای و رفتم
به دیدن ستارههایم
لحظهها، لحظههای پر تب و تاب
انتظار، انتظار بیپایان
کی میآید سوار جاده نور؟
ای خدا ای خدای خستهدلان!
برف دیشب یکریز
تا سحر باریده
بر سر هر کوچه
هر گذر باریده
تکهی زغال گفت: قارقار ـ از میان آتش اجاق ـ پرتقال گفت: جیک جیک ـ از میان ظرف میوه داخل اتاق ـ خانه از صدای خاطرات دانه و درخت گرم شد، بهار شد صندلی شکوفه داد دختری که روی آن نشسته بود خنده کرد و سار شد مریم اسلامی
از آسمان رسیده نسیم، دختر باد خدا چه هدیههایی برای ما فرستاد هزار دانه یاقوت هزار غنچه ناز هزار باغ خورشید هزار چشمه آواز فرشته ها میآیند به سوی ما دوباره به روی بالهایشان سبد سبد ستاره دوباره ماه و خورشید کنار هم نشستند به حضرت محمد(ص) درود میفرستند افشین علاء