شعر ماه

لکّه

لکّه

قطره های بیچاره ی آب
از روی ظرف ها رد می شوند

صورت تو

صورت تو

به ابرها نگاه می‌کنم
و سعی می‌کنم به یاری خیال

ساعت سه

ساعت سه

امروز پرنده ها
بند و بساطشان را جمع کردند و رفتند کیش

شعرهای کوچک

شعرهای کوچک

خسته
نا امید
مایوس است
از فرزندان خود
زمین!

سه شعر

سه شعر

درخت بلند
درخت تنومند
کاش من هم
قدِ تو بودم

مثل یک میخ !

مثل یک میخ !

معلم ها از او هستند راضی
گرفته نمره ی خوب از ریاضی
همیشه صرف کرده توی ذهنش
شبیه آب خوردن فعل ماضی!

دیدار

دیدار

صبح است
می آیی تو
از دور

کوه

کوه

کوه،
ایستاده باشکوه!
بر سرش،
کلاهِ برف!

نامه‌ای برای مسافر

نامه‌ای برای مسافر

گاه‌گاه
بی قرار و بی پناه
مثل اشتیاق شب به نور ماه،
درپی نگاه یک مسافرم!

یک دوست

یک دوست

یک کیف معمولی
یک روسری، یک مانتوی ساده
یک دفتر و خودکار آبی
یک شعر گرم و آفتابی!
چیزی بجز اینها ندارم!