شعر ماه

لحظه لبخند

لحظه لبخند

خاک در اندیشه باران نبود
هیچ نشانی ز بهاران نبود

بال و پر چلچله ها خسته بود
پنجره ی باغ خدا بسته بود

قلبِ آسمانی

قلبِ آسمانی

میانِ قلبم انگار
دو تکه آسمان است
و بین دو تکه
پلِ رنگین‌کمان است

ساعت ِخسته

ساعت ِخسته

با زنگ در که می رسی از راه
در آسمان شکفته گل ماه

رودکی

رودکی

ای پدربزرگِ شعر،
آسمان شعر فارسی
همیشه آبی است

در روزهای ابری

در روزهای ابری

تو در بهار و در زمستانِ دلم هستی
تو همکلاسی در دبستانِ دلم هستی

میهمان

میهمان

دور نیستی
من حضور روشن تو را
پشت پلک های بسته ام
درک می کنم.

رودخانه چشم کودکان

رودخانه چشم کودکان

چشم کودکان
رودخانه بود
رودخانه چشم کودکان

مسیر هوایی

مسیر هوایی

پرستوها
پیدایشان می شود

رؤیای بی انتها

رؤیای بی انتها

خورشید

چون سپری سرخ

رؤیای آبی

رؤیای آبی

افتاده نور خورشید،بر روی آب دریا
اینجا نشسته ام من،برفرش داغ شن ها