داستان ترجمه

باد شمال و خورشید (نمایش نامه)

باد شمال و خورشید (نمایش نامه)

قبل از باز شدن پرده، راوی روی صحنه می‌آید و در برابر همه می‌ایستد.

گراز باهوش

گراز باهوش

افسانه ای از قاره آفریقا

شیر قوی تر است یا تمساح؟

شیر قوی تر است یا تمساح؟

افسانه‌ای قدیمی بر اساس ضرب‌المثل: هرکس عقلش را به کار اندازد، می‌تواند بر دیگران حکومت کند.

برگ نگران

برگ نگران

روزی صدای آه و ناله ی برگی شنیده شد؛ همان آهی که همه ی برگ های پاییزی هنگام وزیدن حتی بادی ملایم هم سر می دهند.

قدر محبت ( افسانه ای آفریقایی)

قدر محبت ( افسانه ای آفریقایی)

در زمان های خیلی قدیم، آن وقت ها که حیوان ها و انسان ها زبان یک دیگر را می‌فهمیدند…

معبد ببر

معبد ببر

دو ماهی گیر در حالی که تورهایشان را روی دوش انداخته بودند، دوان دوان خود را از جاده‌ی خاکی به دهکده رساندند: «یک ببر به مزرعه‌ی نیشکر بالای تپه آمده.»

راز صندوق گم‌شده

راز صندوق گم‌شده

«جک مون» شناکردن در رودخانه‌ی نزدیک خانه‌شان را دوست داشت. آن روستا، زادگاهش بود؛

بهترین هدیه

بهترین هدیه

سر و صدای زیادی می‌آمد. آقاموشه سرش را از لانه‌اش بیرون آورد تا ببیند بیرون چه خبر است. همین که سرش را بیرون آورد، کلاهش را باد بُرد.

پدربزرگ

پدربزرگ

پدر بزرگ در حالی که چشم‌هایش را تنگ کرده بود و به دامنه‌ی کوه‌های هیمالیا نگاه می‌کرد…

گُل شفابخش

گُل شفابخش

روزگاری در سرزمینی سرسبز و خرّم دخترکی بسیار مهربان به نام تارا زندگی می‌کرد. تارا خوشحال نبود؛ چون مدتی بود که مادرش مریض شده بود. دکترهای زیادی به بالینش آمدند و انواع داروها را به او دادند؛