سرآغاز

نامه ای به آسمان

نامه ای به آسمان

تا به حال شده برای آسمان نامه بنویسی و از او چیزی بخواهی؟

من و بادبادک ها

من و بادبادک ها

بادبادک ها، بر فراز ِآسمان در پروازند.

در حال علمداری

در حال علمداری

باز هم پیچیده بوی خون و دود
در میان تار و پود خیمه ها
می وزد طوفان و با خود می برد
کهکشا نی از گل و پروانه را

چتر گل

چتر گل

مامان برایش یک چتر تازه خرید. چتری پر از گل.

بقعه ی ابوالحسن خرقانی

بقعه ی ابوالحسن خرقانی

بقعه، مکان زیارتی است که در آن، شخص نامداری دفن شده است.

فرفره های تابستان

فرفره های تابستان

تابستان بود و فرفره ها می چرخیدند.

رؤیای پاییزی یک برگ

رؤیای پاییزی یک برگ

برگ کوچکی بود که روی یک درخت جوانه زد. روزی ناگهان آهی کشید،

پنج توصیه‌ی مدادی

پنج توصیه‌ی مدادی

مداد پیری در آخرین لحظه‌های عمرش به یک مداد جوان و تازه نفس گفت: «بگذار در این لحظات پنج پند مهم به تو بدهم.

پاییز و باغ

پاییز و باغ

باد پاییزی، تلّفظ می‌کند
در میان باغ‌ها، پاییز را
ابر پاییزی، تلفّظ می‌کند
روزهای سرد و بادانگیز را

دیدن را بگذار برای وقتی دیگر

دیدن را بگذار برای وقتی دیگر

گوش کن! چند لحظه چیزی نگو و به اطرافت گوش بده.